یک بار دختری حین صحبت باپسری که عاشقش بود,ازش پرسید:چرادوستم داری؟واسه چی عاشقمی؟
دلیلشونمیدونم....
اماواقعا دوستت دارم
توهیچ دلیلی رو نمیتونی عنوان کنی.... پس چطوردوستم داری؟
چطورمیتونی بگی عاشقمی؟
من جدا دلیلشو نمی دونم,امامیتونم بهت ثابت کنم.
ثابت کنی؟نه!من میخوام دلیلشوبگی باشه.. باشه!!!
میگم...چون تو خوشگلی,
صدات گرم و خواستنیه,
همیشه بهم اهمیت میدی,
دوست داشتنی هستی,
باملاحضه هستی,
بخاطرلبخندت.
دختر از جوابهای اون خیلی قانع و راضی شد.
متاسفانه,چند روز بعد,اون دخترتصادف وحشتناکی کردو به حالت کم رفت.
پسرنامه ای رو کنارش گذاشت,بااین مضمون
عزیزم گفتم به خاطر صدای گرمت عاشقتم اماحالا که نمیتونی حرف بزنی,میتونی؟نه!
گفتم به خاطر اهمیت دادن هاومراقبت کردن هات دوستت دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی,
پس منم نمیتونم دوستت داشته باشم.
گفتم واسه لبخندات,برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونیبخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم دوستت داشته باشم.
اگه عشق همیشه یه دلیل میخوادمثل همین الان,پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق توبودن وجودنداره.
عشق دلیل میخواد؟
نه!
معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم نظره تو چیه؟
|